جدول جو
جدول جو

معنی بال زدن - جستجوی لغت در جدول جو

بال زدن
(مَ ذَ)
بال زدن مرغ،. تکان دادن بال. هفوه. (منتهی الارب). اخفاق. (تاج المصادر بیهقی) : پر و بال به آب زلال شسته، بال میزد و نشاط میکرد. (سندباد نامه ص 335).
لغت نامه دهخدا
بال زدن
ترفرف
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به عربی
بال زدن
Flap
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بال زدن
battre des ailes
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بال زدن
羽ばたく
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بال زدن
flattern
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بال زدن
махати крилами
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بال زدن
trzepotać skrzydłami
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بال زدن
拍打
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به چینی
بال زدن
bater as asas
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بال زدن
battere le ali
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بال زدن
aletear
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بال زدن
fladderen
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
بال زدن
날개를 퍼덕이다
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
بال زدن
กระพือปีก
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بال زدن
mengepakkan sayap
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بال زدن
पंख फड़फड़ाना
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به هندی
بال زدن
לנפנף בכנפיים
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به عبری
بال زدن
پرندہ کی طرح پر پھڑپھڑانا
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به اردو
بال زدن
পাখা ঝাপটানো
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بال زدن
kupiga mabawa
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بال زدن
хлопать
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به روسی
بال زدن
kanat çırpmak
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
خال کوبی کردن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کردن، کبودی زدن، وشم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغل زدن
تصویر بغل زدن
بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
برداشتن. برگرفتن. بالا گرفتن.
لغت نامه دهخدا
فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
فال گرفتن طالع دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد زدن
تصویر باد زدن
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام زدن
تصویر بام زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل زدن
تصویر بغل زدن
در بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز زدن
تصویر باز زدن
((زَ دَ))
کنار زدن، عقب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبال زدن
تصویر سبال زدن
((~. زَ دَ))
کنایه از استهزا کردن
فرهنگ فارسی معین